برچسب یا واقعیت؟
حقیقت تلخ است!
آذر ماجدی

نادر بهارمست عزیز
شما در نامه تان احکام متعددی صادر کرده اید. اعلام میکنید که از مباحث حزب کمونیست کارگری در زمان و پیش از استعفای رضا مقدم و تعدادی دیگر از کادرهای حزب اطلاع ندارید، اما این مساله مانع از آن نمیشود که حکم دهید. به نکات مطروحه در نامه تان مختصرا می پردازم. همانطور که در نوشته مورد نقد شما اعلام کردم، ما حتما به نوشته رضا مقدم پاسخ خواهیم داد. و در آنجا با تحلیل مفصل تر و فاکت های روشن نشان خواهیم داد که چگونه رفقایی که در آن مقطع استعفا کردند، بغیر از مسائل شخصی که در اینجا وارد آن نخواهم شد، به جامعه مدنی و جنبش "اصلاحات" عطف نظر داشتند.

در اواخر دوران ریاست جمهوری رفسنجانی جامعه متحول شد. نسل جوان، بدون هیچگونه خاطره زنده ای از کشتارهای دهه 60 برای تغییر و اصلاح جامعه فعالانه به میدان آمد.  تلاش برای بهبود و تغییر در زمینه حقوق زنان، خلاصی فرهنگی و آزادی های سیاسی در صحنه جامعه بروز علنی یافت. این تحرکات زمینه های شکل گیری جنبش اصلاحات رژیمی را فراهم آورد. بخشی از نظام با توجه به این تحولات علم "اصلاحات" را بلند کردند. استدلالشان روشن بود، خشونت و سرکوب بیشتر به نارضایتی تمام و کمال از رژیم منجر و موجب سستی پایه های آن خواهد شد و سرنگونی را در دستور خواهد گذاشت. "جمهوری اسلامی نوع دوم" باب شد. جامعه مدنی به نشریات شبه روشنفکری راه یافت. و بالاخره در خرداد 76 خاتمی، آخوند لبخند به لب و ژیگول، با حدود بیست ملیون رای رئیس جمهور شد. از اینجاست که جنبش طرفدار اصلاحات در ایران را دو خرداد مینامند.

این اتفاق تقریبا تمام جریانات اپوزیسیون را طرفدار جنبش اصلاحات کرد. برخی بشکل علنی به طرفداری از رژیم بلند شدند، اپوزیسیون پرو رژیم، برخی دیگر کمی خجولانه تر و پوشیده تر. عمده رفقایی که از حزب کمونیست کارگری در سال 1999 استعفاء کردند شیفته جنبش اصلاحات شده بودند. از سرنگونی ناامید بودند و اصلاحات رژیم را در دستور گذاشتند. اصلاحات در جنبش کارگری و سر و کله زدن با انجمن های اسلامی، اصلاحات سیاسی، و غیره. در فرهنگ لغات سیاسی ایران در این مقطع هر که طرفدار جنبش اصلاحات است و چشم به سرنگونی ندارد را دوخردادی مینامند. تقصیر ما نیست. قصد مارک و برچسب زدن به کسی یا جریانی را هم نداریم. تمام ادبیات این جریان ادبیات اصلاحات است. شاید از خاتمی علنا دفاع نکنند اما در شرایطی که جنبشی به نام "اصلاحات" در ایران پا گرفته است، این دوستان از "ریشه دار بودن جنبش اصلاحات" سخن گفتند. مقوله "جامعه مدنی" را با لعابی تئوریک قبول کردند. پس با توجه به این گذشته روشن است که من رضا مقدم را دو خردادی نامیده ام. از خود ایشان بپرسید نظرشان در مورد جنبش سرنگونی و اصلاحات چیست. نظرشان در همین مورد 8 سال پیش چه بود. از این زاویه به ادبیات جریانشان رجوع کنید. مطمئن باشید حق را به من خواهید داد.

در مورد سرنگونی رژیم. منصور حکمت تحلیلی مارکسیستی و عمیق از ماهیت رژیم اسلامی ارائه داده است تحت عنوان بحران آخر. منصور حکمت مطرح میکند که رژیم اسلامی یک رژیم متعارف سرمایه داری نیست و نخواهد شد. بحران این رژیم به این معنا سیاسی است. و به این ترتیب این رژیم منتظر سرنگونی است. اما باید سرنگونش کرد. منصور حکمت نگفته است که این رژیم خود خواهد افتاد. مساله اینست که جنبش سرنگونی مردم باید قادر به انجام این امر شود. رفقای سابق ما بحث بحران آخر را قبول ندارند. رژیم را اصلاح پذیر میدانند و زمانی که به رخ ما میکشند که دیدید رژیم سرنگون نشد، دارند شادی شان را از بخیال خود درست درآمدن تحلیل شان و غلط درآمدن تحلیل منصور حکمت اعلام میکنند. اینها شادند که بخیال شان تئوری منصور حکمت غلط از آب درآمده است. حال سکتاریسم موجب این شادی است یا علاقه به رژیم اسلامی، "خدا" میداند. اما حتی اگر این شادی از سر رقابت و سکتاریسم باشد، زننده است. به نفع جمهوری اسلامی تمام میشود. یعنی این دوستان با این همه تجربه در امر سیاست این مساله را درک نمیکنند؟ خلاصه کنیم. منصور حکمت میگفت رژیم اسلامی روی پله آخر ایستاده یک نیرویی باید هلش دهد تا از آن پله بیافتد. این پیشگویی نیست. این یک تحلیل عمیق مارکسیستی است. (دفاع از تزهای حمید تقوایی هم با خود ایشان است.)

و اما دوست عزیز علیرغم اتهام شما که اعلام میکنید در رابطه با رفقایی که در سال 2004 از حزب کمونیست کارگری انشعاب کردند: "خانم ماجدی و علی جوادی آنقدر حنجره دریدند و دو خرداد دو خرداد و حجاریان حجاریان کردند که ..." هیچیک از ما چنین برخوردی نکرده ایم. این اتهام صرفا شما نیست. کسان دیگری هم بمنظور گل آلود کردن آب دست به چنین تحریکاتی میزنند. مساله حجاریان اشاره دارد به یکی از نوشته های کورش مدرسی که در آن به امکان تشکیل دولت موقت با بازماندگان رژیم از جمله حجاریان اشاره میکند. این تحلیل کاملا با تحلیل های تا آن زمان حزب کمونیست کارگری در نتاقض قرار داشت. این سیاست از طرف علی جوادی و من بدرست نقد شد. این نقد کاملا درست و اصولی بود. اما برخی با توسل به هوچی گری و بهم زدن اوضاع، مظلوم نمایی و غیره، خود حجاریان را در بوق و کرنا کردند تا بتوانند فضا را غبار آلود کنند و بهم بریزند.  

حزب اتحاد کمونیسم کارگری با صراحت کامل هدفش را اعلام کرده است. ما در تلاش برای ایجاد اتحاد و انسجام درون صفوف جنبش کمونیسم کارگری هستیم. این انشقاق بشدت به ضرر کمونیسم، طبقه کارگر و مردم ایران است. این تلاش بمعنای عدم نقد آنچه غیرکمونیستی و غیرمارکسیستی هست، نیست. پراکندگی و انشقاق موجب شده است که از چپ و راست جنبش کمونیسم کارگری مورد حمله قرار گیرد. این وظیفه ماست که از صلابت و حقانیت این جنبش و از صحت تئوری ها و سیاست های منصور حکمت دفاع کنیم. ما با اتکاء به فاکت و واقعیت نقد میکنیم. برچسب نمیزنیم. همان زمان هم که این رفقای سابق استعفاء کردند و "شکست کمونیسم کارگری" را اعلام کردند، ما برچسب نزدیم. پاسخ شان را دادیم.

اگر هنوز نکته ای ناروشن است خوشحال میشوم که در میان بگذارید.

لطفا در ستون نامه های نشریه یک دنیای بهتر پاسخ دهید.
آذر ماجدی در نوشته ای با عنوان «سنگ مفت گنجشک مفت ...»، رضا مقدم را دو خردادی سابق نامیده و ادعا دارد که ایشان با شادی وسرمستی از عدم سرنگونی جمهوری اسلامی حرف می زند. البته دو خردادی نامیدن و به لجن کشیدن دیگران به بخشی از ادبیات و سیاست کل جنبش «کمونیسم کارگری» تبدیل شده و تنها خاص خانم ماجدی نیست. سه چهار سال پیش زمانی که بیش از نصف اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری تحت عنوان «حکمتیست» انشعاب کردند، همین خانم ماجدی و علی جوادی آنقدر حنجره دریدند و دو خرداد دو خرداد و حجاریان حجاریان کردند که امثال مصطفی صابر هم پیششان کم آوردند. بگذریم که ایشان الآ ن حزب درست کرده اند که روح تازه ای به کمونیسم کارگری دمیده و واسطه ای برای بازگرداندن آن حجاریانی های سابق به این جنبش بشوند.

باور کنید با این حرفها اعتماد همان ده دوازده نفری هم که دور خودتان جمع کرده اید یواش یواش از دست میدهید. کجا رضا مقدم با «شادی وسرمستی» از عدم سرنگونی جمهوری اسلامی حرف می زند؟ او می گوید که منصور حکمت و حمید تقوائی بعد از دو خرداد برای رژیم عمر شش ماهه و یکساله تعیین کرده بودند که چنین نشد. آیا دروغ میگوید؟ همان موقع که ایشان و بقیه جداشدگان سال 99 میگفتند بابا والا بزودی انقلاب نمیشود، چپ دست بالا را در جامعه ندارد و مردم عکس مصدق از جیبشان در می آورند، شما به آنها دو خردادی و «جامعه مدنی چی» نسبت دادید و تکفیرشان کردید که اینها تنشان از انقلاب بلرزه افتاده است، انقلابی قریب الوقوع که برایش تایم هم مشخص کردید. حالا اینها برگشته اند و «بدون شادی وسرمستی» میگویند دیدید آنطور نشد! این کجایش گناه است ؟ اگر عکسش اتفاق افتاده بود که شما اینها را سکه یک پول میکردید.

من نه به جریان رضا مقدم و ایرج آذرین احساس نزدیکی میکنم و نه اعتقاد دارم مردم از جیبشان عکس مصدق در می آورند، ولی دو خردادی نامیدن ایشان دیگر کمال بی انصافی است. من بالطبع از مباحثات درون حزبی آن زمانتان اطلاعی ندارم ولی به شخصه در هیچ کجا از ادبیات اتحاد سوسیالیستی کارگری نه رگه های دو خردادی دیدم نه نشانی از شیفتگی به جامعه مدنی. پس لطفا مستدل بحث کنید. اجازه بدهید دیگران هم حرف بزنند بدون اینکه از جانب شما برچسب بخورند. خود شما هنگام جدایی از حزب کمونیست کارگری چقدر در جدل آنلاین مارک و برچسب خوردید؟ پس لطفا خودتان دیگر به «برچسب آنلاین» تبدیل نشوید.

اگر آمده اید بزعم خود صفوف کمونیسم کارگری را سامان دهید بگذارید لااقل دور و بریهای خودتان به شما اعتماد کنند تا شاید از تشتت بیشتر این جنبش جلوگیری کنید.

نادر بهارمست